|
قدیمــــــــــ به عشقمــــــــــــ
عشــــ♥ــــق یــ ـعنـ:
تمام خوبـــــی حس مالکیتـــــــ اینه که این شـــــــــــب ها چقدر دلـــــــم می خواهد کســی آرامــــــــــــــ بــهم بگویـد: " بـمیــــــــــری انشاالله " و من فـریــــاد بـــزنم :" آمـــــــــــیـن "
خواست دیگـــه نبآش ،
آفریــــــــن ... چــ ـــه با ارآده لعنَت به دبســـــتانـــ که تو از درســ ـــهاش ، فقط تصمیــم کبــر رو آموختـــ
ســــــــــختـــــــــ است وقتی از شـــــــــدت بـــــــــــغــــــض
باید از امشب مثل کوه درد باشی مثل همین امشب سیاه و سرد باشی حالا که دنیا روی اسمت خط کشیده در دفترش باید که برگی زرد باشی باید اگر می میرد امشب خنده هایت بر گریه ات مغرور باشی، مرد باشی حوای تو دیگر نکرد آدم حسابت باید از امشب از بهشتت طرد باشی از خانه بیرونت که می کردند حتی گفتند قسمت بوده تو ولگرد باشی باید به فکر واژه هایی ناجوانمرد جای حروف بی کس “برگرد” باشی خواهی که نامردی نبینی ای دل من باید شبیه دیگران نامرد باشی
خلقت من از ازل یک وصله ناجور بود من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود ای خدا گر من نمی بودم جهانت نقص داشت؟ ای فلک گر من نمیزادی اجاقت کور بود؟ من که باشم یا نباشم کار دنیا لنگ نیست گر بمانم یا بمیرم قلب کس را تنگ نیست
و تو...
شاید سال ها بعد در گذر جاده ها بی تفاوت ازکنارهم بگذریم و تو... آهسته زیر لب بگویی چقدر آن غریبه شبیه خاطراتم بود.......
دلتنگم!!
دلتنگم!! بــدهــکاری بــه مــن.... بــه تــمام "دوســتت دارم" هــایــی که گــفتم , و تــو نــشنــیده گــرفتــی ...
خودمـــم و خـــودتــــ ...
عجبــــ وفـــایـــی دآرد این دلتنگــــی...! تنهـــــاش که میـــذآریـــی میــری تو جمـــع و کلّی میگـــی و میخنــــدی... بعد کـــه از همه جـــدآ شدی از کـُنـــج تآریکـــی میآد بیرون می ایستـــه بغـــل دستــتــــ ... دســتـــ گرمشـــو میذاره رو شونتــــ بر میگـــرده در گوشــتـــ میگـــه: خـــوبــی رفیـــق؟؟!!بـــآزم خودمـــم و خـــودتــــ ...
این حقم نیست,این همه تنهایی وقتی تو اینجایی,وقتی میبینی بریدم این حقم نیست,حق من که یه عمر با تو بودم اما با تو روز خوش ندیدم...
از من که گذشت اما اگر باز در سرت هوای خداحافظی داشتی از همان ابتدا سلامی نکن............ لطفا
I don’t think anything has changed But why do all my friends come to me and ask What’s wrong? Are you sick
I’m afraid of this night spent alone, I look miserable in the moonlight
As I walk on the street, as I walk by I realized too late that we broke up As I listened to a song, tears flowed down Now I finally realize that you left me I guess I really loved you I guess I’m really a fool, I guess this is a breaking up
If it’s not too late, if you feel the same way
You have left and I’m the only one remaining, I can’t do this anymore
Im tried of pretending nothing is wrong, pretending that breaking up is not a big deal But in the end, again today, without you, I’m ...
As I walk on the street, as I walk by
... Again today, I walk by alone as I think of you
روز مرگی عین مردن است
حتی اگه شب دیر خوابیدی ، صبح زود بیدار شو
زیر بارون راه برو ، نترس از خیس شدن
برو دریا شنا کن
به آسمون و ستاره ها نگاه کن
خواب ببین
شعر بگو
خاطرات قشنگ رو بنویس
قاصدک رو بگیر و آرزو کن و فوتش کن
|